آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان ی دنیاچشم انتظاری بهار زندگی من هم گذشت پسری به دختری که تازه باهاش دوست شده بود میگه: امروز وقت داری بیایی خونمون؟ دختر:مامانم نمیذاره با چه بهونه ای بیام؟ پسر:بگو میخوام برم استخر..... دختر اومد تو خونه دوست پسرش. پسر:تواومدی استخر باید موهات خیس باشه برو حموم موهاتو خیس کن. وقتی دختر میره حموم پسر یکی یکی ب دوستاش زنگ میزنه... پسر ودوستاش یکی یکی میرن حموم وبه دختر.... این که آخر رفت حموم1ساعت،2ساعت؟؟؟ دیدن خیلی دیر کرده!!!!! رفتن حموم دیدن دختر وپسر رگ دستاشونو باهم زدن وگوشه حموم افتادن!! روی دیوار حموم نوشته: نامردا خواهرم بود. نظرات شما عزیزان: mehrnoOosh
ساعت21:53---26 تير 1392
liiike<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(25).gif" width="18" height="18">
سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 19:32 :: نويسنده : غریبه
|